باران طلاباران طلا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

💕 بــــاران طلا, دخترکـــم 💕

تقدیم به دخترم

  خودم و دوست دارم ‚ اما نه به اندازه ی تو فرق بین تو و این آدما فرق شب و روزه تو همون شعله ی سبزی که تو جنگلا می سوزه بی تو دنیاها تماشا ندارن شبا دلگرمی به فردا ندارن تو اگه جاری نباشی مث رود قطره ها راهی به دریا ندارن شایدم تو اهل دنیاهای دور دیگه باشی تو یه خورشید دیگه یه کوه نور دیگه باشی میون این همه نا باور و بی حوصله شاید تو برای دل من سنگ صبور دیگه باشی ای حرف همه عالم شده آوازه ی تو خودم و دوست دارم اما نه به اندازه ی تو   «استاد محمد علی بهمنی»   به تو که رسیدم شروع شدم غنچه ای که در زمستان گل داد من بو...
21 فروردين 1392

گلم ، بارانم...

بارانم برايم دعا كن !                                        چشمان تو گل آفتاب گردانند                                  به هر كجا نگاه كني خدا ان جاست !................. تو را نه عاشقانه و نه عاقلانه و نه حتي عاجزانه که تو را عادلانه ...
21 فروردين 1392

گوش کن صدای باران است...

باران گوش کن ‚ صدای باران است... صدای ریزش باران به این نشسته به ظلمت تاریک صدای ریزش باران بروی کوچه های باریک صدا ‚ صدای باران است صدای قطره قطره نشستن بروی تاریکی صدا ‚ صدای نشستن به خیل ناپاکی و ای کاش لطف تو لطف باران بود سیراب ساز کویر و سبزه زاران بود کاش مهر تو مهر باران بود روح بخش و جان نثاران بود صدا صدای زمزمه صدای باران است صدا صدای ترنم تکرار نو بهاران است و تو ای کاش ای عزیز ‚ ای زیبا مثل قطره های باران دشت تشنه ی قلبم ‚ این عطشناک کولی را می سپردی به قطره قطره ی لطفت می سپردی ...
19 فروردين 1392

باران و هفت سین

  باران طلا این چند روزه ‚ درست از اول فروردین مثل این گل و گیاهان که از خواب بیدار شدن شما هم بله. نشونه اش هم اینه که 1 دقیقه تو خونه بند نمی شی اول رفتیم تو حیاط یه کم بازی کردیم ولی خب شما به این حد( د د ) راضی نبودی مجبور شدیم بریم بیرون آره گل دخترم رفتیم پیش هفت سین و حاجی فیروز اما دختر قشنگم خیلی باد می یومد ببین   ...
17 فروردين 1392

اولین پارک رفتن سال 92

باران طلا امروز رفتیم پارک . هوا عالی بود نه سرد بود نه گرم فقط چند لحظه خورشید خانم می رفت پشت ابر ها بعد دوباره می یومد بیرون خیلی خوش گذشت مامانی اما وقتی می خواستیم بریم مگه می یومدی  یه گریه ای راه انداخته بودی که دل سنگ به حالت آب میشد بازم می ریم عزیزم به زودی.   ...
10 فروردين 1392

مراقبت های بارانی (18 ماهگی)

پیرو تولد ١.٥ سالگی دختر عزیزم برای اینکه نشون بده خیلی خانم شده ٣ تا واکسن نا جور خورد بمیرم الههههههههههههههی   اول اون خانمی که تزریق میکرد یه واکسن تو دستت زد قربونت برم اصلا صدات در نیومد بعد بهت قطره ی فلج اطفال داد بازم هیچی نگفتی ‚ خانمه تعجب کرده بود که چطوری این قطره رو اینقدر خوشمزه خوشمزه می خوری. آخ آخ آخ چی بگم از واکسن سوم همچین که تو پات فرو رفت جیغت رفت هوا همش می گفتی درده    درده    درده      اااییییییییییییییی  بمیرم اون طوری درد کشیدنتو نبینم ولی چه میشه کرد اگه واجب نبود که نی نی هار...
8 فروردين 1392