این روزهای باران طلـــــا...
سلام به دختر قشنگم این چند روزه فرصت نکردم برات بنویسم اما الان خلاصه وار می گم چه خبر بوده دیروز رفتیم خونه ی دایی حامد یه جشن کوچولو برای پرستو جون گرفته بودند ... همیشه بخــــــند دختر قشـــنگم ...
نویسنده :
مامانیه باران
19:47
مــاه تمام من 25 ماهــگیت مبــــــارک
ایمان دارم که قشنگترین عشق نگاه مهربان خداوند به بندگانش است پس من تو را به همان نگاه می سپارم و می دانم تا وقتی که پشتت به خدا گرم است تمام هراس های دنیا خنده دار است... گل دخترم اینکه یه روز تاخیر داشتم تو گذاشتن این پست به خاطر اینه که دیروز من و شما مهمون داشتیم. دختر عموهای عزیز مامان اومده بودن خونمون خیییییــــــــــــــــــــــلی خــــــــــــــــــــــوش گذشت خدایا شکرت به خاطر همه چیز عمرم بازم ٢٥ ماهگیت مبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
نویسنده :
مامانیه باران
21:41
بــــــوی مــــــــــاه مــهـــــــر...
باز بوی دفتر پاک کن ها ی سفید ته مداد قرمز باز هم مهر رسید باز هم رج زدن حرف الف باز هم دخترکی سر به هوا.دختری گیج که نامش کبراست. و هزاران سال است قول ها داده به خود و گرفته تصمیم که دگر بار کتاب خود را باز جا نگذارد.شب به زیر باران آن کتاب کهنه.همچنان خیس وچروکیده و باران زده است باز هم سال دگر باز پاییز دگر باز تصمیم دگر باز کوکب خانم چند مهمان دارد باز هم سفره رنگین پهن است و کدام از ماه...
نویسنده :
مامانیه باران
21:48
کـــــــــودکـــ زیبای من,قشنـــــــــــگترین نی نی دنیـــــا
.: باران طلا تا این لحظه ، 2 سال و 22 روز و 2 ساعت و 9 دقیقه و 0 ثانیه سن دارد :. قربونــت برم که عاشــق عروسکهــاتی کاش بارانی ببارد، قلبها را تر کند بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت سرزمین سینه ها تا ناکجا را تر کند چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها شاید این باران که می بارد شما را تر کند (جلیل صفربیگی) ...
نویسنده :
مامانیه باران
0:09
دنیــــــــای زیبـــــــــــــای کودکــــــــــــی
چه مشتاقانه از دنیای کودکی به سوی آینده دویدم تا برسم به جایی که با مرور خاطراتم بی تاب بازگشت به دنیای بازیگوشی های کودکانه شوم به زمانی که به دنبال شاپرک بدوم به هوای رسیدن نه گرفتنشان در گوش قاصدک زمزمه کنم و روانه اش کنم با یک فوت یواشکی زیر باران بروم، خیس شوم، تب کنم، لوس شوم در دامن مادر بنشینم، سر روی پای پدر بگذارم به هوای آغوشی، خودم را به خواب بزنم یا از روی تاب خود را پرت کنم. با هم بازی هایم جیغ بکشم، دست به...
نویسنده :
مامانیه باران
22:09
عکسهای 24 و نیم ماهگی عروسکــــــــــــــــــــــــم
بهترین آرزوها را برایت دست فرشته ها سپردم نگاهت به آسمان باشد ...
نویسنده :
مامانیه باران
20:03