دنیــــــــای زیبـــــــــــــای کودکــــــــــــی
چه مشتاقانه از دنیای کودکی به سوی آینده دویدم
تا برسم به جایی که با مرور خاطراتم
بی تاب بازگشت به دنیای بازیگوشی های کودکانه شوم
به زمانی که به دنبال شاپرک بدوم به هوای رسیدن نه گرفتنشان
در گوش قاصدک زمزمه کنم و روانه اش کنم با یک فوت
یواشکی زیر باران بروم، خیس شوم، تب کنم، لوس شوم
در دامن مادر بنشینم، سر روی پای پدر بگذارم
به هوای آغوشی، خودم را به خواب بزنم یا
از روی تاب خود را پرت کنم.
با هم بازی هایم جیغ بکشم، دست به یکی کنیم
در خانه ها را بزنیم و بگریزیم به رهگذران غریب و آشنا سلام کنیم
آتش ببارانیم و آب بازی کنیم چقدر دلم تنگست
برای سادگی، کم توقعی،بی خیالی های کودکی برای بچگی کردن.
اما تقویم پلهای پشت سر را خراب کرده
راه بازگشتی به گذشته نیست مگر با خیال و خاطره!
چقـــــدر دلم برای آن روزها تنگ است
بزرگ که می شــــــــــوی
غصه هایت زودتر از خودت
قد می کشــــــــــــــــــند
دردهایـــــــــت نیـــــــــــــز
غافل از اینکه لبخندهایت را
در آلبوم کودکـــــــــــی ات
جـــــــــــــا گذاشــــــــــتی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی