این روزهای من و عروسکم...
سلام دختر قشنگم.
ببخشید که این چند وقته نتونستم پست جدید بذارم از بس سرم شلوغ بود.
از یه طرف به قول خودت مدسه رفتن شما ‚از طرف دیگه باشگاه رفتن مامان
و کلاسهام و از همه وقتگیر تر کارم که البته جدیدا مشغولش شدم
و دائمی هم نیست چون من نمی تونم دوری تو رو تحمل کنم الانم که به اصرار استادم
دارم میرم دلم برات یه ذره میشه تا بر گردم پیشت قربونت برم که انقدر خانمی
و تحملت بالاست و به مامان اجازه ی پیشرفت رو میدی
امیدوارم یه روز شاهد موفقیتهای والای بارانم باشم و افتخار کنم به داشتن همچین فرشته ای.
آمین
باید باور کنم یا نه؟توی خوابم یا بیداری
محاله اما تو دستام داری دستاتو می ذاری چقدر دور بود تو رو داشتن
تو اون روزای تنهایی .شاید رویاست ولی حالا کنار من همینجایی .
من نگاه تو رو می خوامو روی ماه تو رو می خوام آسمون دو تا چشم بی گناه تو رو می خوام
بهت قول می دم از حالا تا روزی که نفس دارم تموم قلبمو با عشق به دستهای تو بسپارم
بهت قول می دم از حالا چه تو شادی چه تو غمها
شریک لحظه هات باشم از امروز تا ته دنیا...
من نگاه تو رو می خوام
روی ماه تو رو می خوام
آسمون دو تا چشم بی گناه تو رو می خوام♥