باران طلاباران طلا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

💕 بــــاران طلا, دخترکـــم 💕

روزهای پاییزی به روایت باران کوچولو...

1392/9/14 23:50
نویسنده : مامانیه باران
488 بازدید
اشتراک گذاری

سلام باران جونم یه سلام پر انرژی به یه دختر پر انرژی که عاشقشمCheerleader

خیلی وقته که برات درست و حسابی نمی نویسم نمی دونم چرا اینقدر تنبل شدم فکر کنم به خاطر

این فصله و اینکه بیشتر توی خونه می مونیم البته ما روزی 1 بار از خونه بیرون میریمزباناما زیاد

نمی تونیم پیاده روی کنیمناراحت

یه کم بگم که گل دخترم این روزا چه کارا که نمی کنه و چه حرفها که نمی زنه و چقدر با مزه شده.

 

عزیزکم روز عاشورا رفته بودیم مسجد برای عزاداری موقع رفتن می خواستیم از لابلای خانمها

رد بشیم می گفتی ببشید ببشید خندهخانمهایی که میدیدنت یه سری با تعجب نگات می کردن یه سری

قربون صدقت می رفتن.

 

 

یه روز من رفته بودم حموم وقتی اومدم بیرون تا منو دیدی گفتی:عاپیت باشه عروس شدی ملوس

شدی (دقیقا حرفهایی که من به شما میزنم رو داشتی تحویل خودم میدادی).عاشق صحبت کردنتم

عروسک خانمماچ

 

 

یه شب خونه ی باباجون بودیم نمی دونم چرا هر کاری می کردم نمی خوابیدی. حسابی از دستت کلافه شده بودم کلافه

داشتی با لباسهایی که برات بر داشته بودم بازی می کردی طبق معمول مرتب می چیدیشون

روی هم .من خودم داشتم از حال می رفتم بعد تو اصلا...

ساعت 5 صبح بابا جون بیدار شده بود نماز بخونه اومد دید شما

بیداری تا باباجونو دیدی می گفتی من شک دارم من شک دارم سرت رو هم تکون می دادی

انقدر نصفه شبی باباجون بهت خندید و ذوقتو کرد که به هر کی از اون روز می رسه براش

تعریف میکنه.

فردا صبحش که من یه کم حالم بهتر شد باباجون با خنده ازم پرسید باران بالاخره شکش

 بر طرف شد؟

به چی شک داشت؟حالا میدونی چی شده بود

اول پاییز رفتیم برات لباس خونگی پاییزه بگیریم فروشنده یه لباس آورد گفت اندازش خوبه؟

من گفتم شک دارم اندازش باشهلبخند گاهی فکر می کنم اگه یه فرمول ریاضی هم بهت بدن

می تونی حفظش کنیتشویق

 

جدیدا انقدر سر گرم بازی می شی که بدون اینکه به من بگی می بینم خودت رفتی خوابیدی

بعضی وقتا هم اینطوری می خوابینیشخند

 

 

امروز داشتیم با هم می رفتیم خونه ی سمن جون اومدم دیدم خوابت برده منو میگیتعجب

باورم نمی شد تو 2 دقیقه اینجوری خوابت ببره خیلی شیک خوابیده بودیبغل

 

 

 

 نمی دونم چرا با اینکه دکترت (دکتر ایرانی ) اصلا خوش اخلاق نیست اما شما انقدر دوسش داری

خیلی وقتا اداشو در میاری و واسه خودت دکتر میشی.

یه دفعه مشغول بازی بودی یهو صدات بلند

شد: آبای دتر آبای دتر دختـــــــرم آتیش گرفته واااای خدا منو میگی قهقههیعنی روده بر شدم .

البته این آتیش گرفترو از تو کتاب داستانت می گفتی ها

 

 

 

 

 

 

بارانم به رنگ میگه انگا و به رنگارنگ میگه انگارنگ تا اینجا زیاد عجیب نیست جالب اینجاست

که چند روز پیش برنامه ی رنگین کمون (شبکه تهران)شروع شد وقتی رنگین کمون رو دیدی

گفتی : وااااای چقد انگاوارنگهخنده

 

 

 

این چند وقته انقدر ما ذوق مستقل شدنت تو دستشویی رفتن رو کردیم خودتم متوجه شدی چقدر

کار مهمیه.هر موقع دستشویی میری به خودت می گی آفرین باراننیشخند واما آموزش دادنت به

نی نی هات و عروسکهات قربونت برمبغل

 

 

این روزا هر جای خونه باشی به محض شنیدن صدای تبلیغ مولفیکس باسر می دویی که

نی نی هارو ببینی

 

 

دیدگانت را نبند ، تو که میدانی

 

آیه آیه ی زندگیم از گوشه ی چشمانت تلاوت می شود نازنینم

---------------------------------------

.: باران طلا  تا این لحظه ، 

2 سال و 3 ماه و 5 روز و 14 ساعت و 50 دقیقه و 15 ثانیه سن دارد :.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

عمو اکبر
11 آذر 92 18:10
سلام.ایشالله حال باران کوچولو ملوسک من خوب باشه.ایشالله حال بابا و مامانش هم خوب باشه.واقعاً وقتی عکساشو می بینم دلم واسش ضعف میره.باید از نزدیک حرف زدنش رو ببینم.از دلتنگیم که نگووووووووووووو .
مامانیه باران
پاسخ
سلامعمو اکبر مهربون شما خیلی خیلی لطف دارید ما هم دلمون برای شما تنگ شده
عمو اکبر
11 آذر 92 18:15
راستی پروین خانم یادت رفته یه چند تا از اون عکسهای خوشکل باران رو واسم ایمیل کنی تا بذارم بک گراند کامپیوتر و گوشیهام.اینجا تو خطه جنوب چند تا از عکساشو با عکسهای نگار به در و دیوار اتاقم زدم ولی کمه، چند تا واسم بفرست لطفاً.
مامانیه باران
پاسخ
سلام اکبر آقا چشم حتما همین امشب براتون ایمیل می کنم
شیرین مامان شادلین
11 آذر 92 18:18
سلامممممم ایییییییی جان چه دخمللللللل نازی آفرین به عسل خانم مستقل شده
مامانیه باران
پاسخ
سلام عزیزم ممنون خاله جووووون
مامان مهرناز
11 آذر 92 23:13
قربونت برم شیرین زبون من عسلی بخدا من شک دارم من شک دارم جیگری تو خانم دکتر یعنی من ارزو به دل میمونم ببینم مهرناز خودش از خستگی خوابش برده
مامانیه باران
پاسخ
خدا نکنه خاله جون .ایشالا سالم باشه مهرناز من حالا اینجوری خوابش نبرد مهم نیست
مینا مامان آرمانی
21 آذر 92 17:22
من عاشق دخملت شدم مامانی ی یی ببوسش باران عزیزمو
مامانیه باران
پاسخ
ممنونم مینا جون حتما