مهرسا کوچولو+دومین برف پاییزی...
مهرسای عزیزم
با آمدنت زندگی را برای خیلی ها شیرین کردی و برای من نیز...
خدای خوب من
زندگی به سختی اش می ارزد
اگر تو در انتهای هر قصه ایستاده باشی...
و اما عکسهای دومین برف پاییزی و خوشحالی باران طلا که دلش نمی خواست خونه بره واقعا هم دلچسب بود.خدایا شکررررر
قربونت برم که با احتیاط قدم بر می داشتی عمرم
دونه های برف از آسمون فقط برای دیدن چشمات پایین میان ، اما پاشونو که به
زمین میزارن فدای مهربونیهات میشن...
این 2 -3 روزه که مهرسا اومده بود یکسره یا توی وسایلش بودی یا دنبال وسایلش الهی قربونت برم اصلاً حسادت نمی کردی گلم
قربون اون شیطونی های کودکانت بارانم
حسابی این چند روز با دایی بابک و دایی ساسان بازی کردی و اونهام
کلی سر به سرت گذاشتن .نگاه کن
لبانت قند مصری ، گونه هایت سیب لبنان را
روایت می کند چشمانت آهوی خراسان را
من از هر جای دنیا هرکه هستم عاشقت هستم
به مهرت بسته ام دل را ، به دستت داده ام جان را . .
.: باران طلا تا این لحظه ،
2 سال و 3 ماه و 18 روز و 11 ساعت و 40 دقیقه و 3 ثانیه سن دارد :.