تولدم ...
و خدا مرا روایت کرد
و من از تماشای گلی در دوردست
بهاری شدم
و اینک سالهای بی شکاری ست که بهاری ام
هرسال
در پانزدهمین روز بهار
در حوالی نماز صبح
از میان چشمهای مست بنفشه ها
عطر دل آویز بهارنارنج ها می گویم :
سلام این منم که زاده می شوم
دختر بهار
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی