آخرین جمعه ی سال و ...
تو را فریاد میزنم سکوت می شکند
به عشق سوگند و به اشک و سکوت و غربت و پلکهای خیس که اگر این لحظه را
دروغ پندارم هنوز در باور تو ام ای ندیدنی!
تو با رفتن،رفته ای و ما در ماندن مانده ایم...
و هنوز اشک در اشک حضور سرخت را آرزومندیم.
چون ساحل خشکیده ،آشوب امواج را...
وصف تو را با واژه گفتن،منت سپیدی است بر سیاهی قلم...
حضورت زیبا،عبورت دریا،ظهورت فراتر از ادراک کور ما ای روشنا،تیرگی را تحمل می کنم ،
چرا که می دانم روزی ،از مشرق دلم طلوع خواهی کرد
و در شبانه ی موعود ،ظلم را در چهار چوب عدالت بدار خواهی کرد.
پیش از تو انتظار جایی در کلمات نداشت.
ای شاعر آبها نگاه تو اقیانوس است و سهم ما باران ،بیا!
بیا تا سیلاب منتظرانت در خشکسالی غمت نخشکیده است.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی