باران طلاباران طلا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

💕 بــــاران طلا, دخترکـــم 💕

روزهای پاییزی به روایت باران کوچولو...

سلام باران جونم یه سلام پر انرژی به یه دختر پر انرژی که عاشقشم خیلی وقته که برات درست و حسابی نمی نویسم نمی دونم چرا اینقدر تنبل شدم فکر کنم به خاطر این فصله و اینکه بیشتر توی خونه می مونیم البته ما روزی 1 بار از خونه بیرون میریم اما زیاد نمی تونیم پیاده روی کنیم یه کم بگم که گل دخترم این روزا چه کارا که نمی کنه و چه حرفها که نمی زنه و چقدر با مزه شده.   عزیزکم روز عاشورا رفته بودیم مسجد برای عزاداری موقع رفتن می خواستیم از لابلای خانمها رد بشیم می گفتی ببشید ببشید خانمهایی که میدیدنت یه سری با تعجب نگات می کردن یه سری قربون صدقت می رفتن.     یه روز من رفته بودم...
14 آذر 1392

آتلیه ی 27 ماهگی عسل بانــــو

        چشای من پر خواهشه نگاه تو یه نوازشه برای این دل دیوونه دلم برات پر می کشه صدات واسم آرامشه نگات مثه نم باروووونه دوست دارم دلم می گیره بی تو بی هوا هر لحظه قلب من میشکنه بی تو بی صدا عشقت تو خونمه قلب تو قلب منه هر جا تو هر نفس دل واسه تو می زنه کی غیر تو عزیزم همه حرفامو می دونه اشکامو کی می فهمه غم چشمامو می خونه عشقت کار خدا بود که تو رو به دلم داده دنیا منو فهمیده مهرت به دلم افتــــــــاده دوستت دارم...                 ...
6 آذر 1392

وبلاگ پر بازدید طلا خانم...

یه بار دیگه وبلاگت جزو وبلاگهای پر بازدید بود گلم .درسته که تو با عکسهای قشنگت و شیرین کاریهای جذابت باعث شدی اما منم نویسندش هستم راستشو بخوای خوشحال شدم     --------------------------------------------------------- .: باران طلا  تا این لحظه ،  // 2 سال و 2 ماه و 26 روز و 13 ساعت و 49 دقیقه و 26 ثانیه سن دارد :. ...
2 آذر 1392

...دخترم ای جانم...

دخترم شاخه گلی ست شیرین تر از شهد گلی ست مهربان است‚صمیمی و پاک پاک تر ز گل نرگس من دخترم ‚ “ باران ”است چو گل وا نشده ‚بس زیباست! روشنی ست‚خورشیدست گرم چون حس نشاط دوست است کودک است! کاش!!! بماند‚کودک!!! دخترم ‚ عمر من است‚به فدایش همه غمهای دلم میکشم بر سر او دست نوازشگر خود تا بداند! نفس و عشق و دل و دین من است مثل باران خدا‚زیبا‚هست رحمتی ست برای دل ویران شده ام نازنینی ست که دوستش دارم دخترم برگ گل ست‚نازک و با احساس‚شبنم صبح دل انگیز زمستان من ست دخترم آب ...
27 آبان 1392

زنگ آویــــز بمان...

  در پی آنم که زنگ آویزی باشم... زنگ آویز تابستانی در خانه کوچک زندگی عزیزانم... زنگ آویزی در گوشه ائی دنج و آرام... که گاه گاهی... تنها گاه گاهی به بهانه نسیم ملایم تابستانی نجوا کنم با صاحب خانه... هم نشین آسمان...آفتاب...نسیم... هم دم تنهائی های صاحب خانه... به سهم خود قانع باشم... نمی خواهم همه چیز آن خانه باشم... همه چیز بودن اسارت می آورد... من به زنگ آویز بودن خویش قانعم... زنگ آویز در نهایت سادگی ارزشمند است... همانند زنگ آویز که باد و نسیم را در قلبش معنائی دوباره می بخشد... نمی دانم در قلب زنگ آویز چه می گذرد که تند باد و نسیم را یکی می پندارد... از هر دو نوائی خوش می...
19 آبان 1392

سرماخوردگی + علایق این روزهای بارانکــــــــــ❤

  این چند روزه بارانم مریض شده البته خدا رو شکر خیلی سبک بود اما خب دو تامون اذیت شدیم الهی شکر الان خوبی فقط یه کم سرفه می کنی . خوب میشی عسلم♥   این دو سه روزه باران خانمو بستیم به ویتامین ث خوبه که دوست داری وگرنه باید چی کار می کردیم     واما دخترم این روزا مثل خیلی قبلتر عاشق نقاشیه و ما هر دفعه از خونه بیرون بریم باید یه دفتر براش بخریم فکر کنم الان حدودا ٢٠ تا دفتر داره.این دختر خوشگله که اسمش دوراست رو خیلی دوسش داره بهش هم میگه : کوچولو با مزه الهی قربونت برم &nbs...
15 آبان 1392

عاشقانه های مامان برای باران (6)

نفس که میکشی اروم میشم... دلت که میگیره "گریه میکنم... آه که بکشی زار میزنم"لبخند که بزنی ذوق میکنم.. از اول"جزئی از همیم"من درد میکشم تو متولد میشی... تو بچگی همبازیت میشم"مدرسه که بری همکلاسیت.. بزرگتر که بشی"امیدوارم با من غریبه نشی... چون من بهترین دوستت میشم.. یه وقت یادت نره!!!! من همونم که همبازی تو بودم.. همون قدر کودک"همون قدر ساده.. بارها چشم گذاشتم وتو قایم شدی"خودم وبه ندیدن زدم وتو بردی.. من فقط لبخند زدم.. وقتی بزرگتر شدی این رو یادت نره که من همونم.. همون مادر همیشگی"من عوض نمیشم"تو بزرگ میشی... من همونم که هستم هر چه بزرگتر بشی ونا خواسته ازمن دورتر.. دلم همیشه ...
10 آبان 1392

از 26 ماهگیت می گویم نازنینم...

ماهگیت مبــــــارک با نمک ترین عروسـک دنیـــــــــــــا   کجای چهار فصل نام تو می گنجد ؟ رویش از توست ، بهار ، بهانه ، باران هم ! تو فصل پنجم شاعرانه های منی … در این ساعت شلوغ زندگی ، در این انبوه رفت و آمدهای پی در پی ، در این سرعت بی درنگ ثانیه ها ، تو یک مکث عاشقانه ای ! عشق جایی می تپد که تو باشی پس باش آنجا که باید باشی در کنار احساسی از باران ، لطافت را از برگ جدا شده از گل هم میشود فهمید احساست را برای لحظه ای به آفتاب هم ببخش که گرمی را به تو می بخشد احساس را باید در قابی از عقل گذاشت و عاشقانه به آن خیره شد … دنیا نگرد&hell...
6 آبان 1392

تجربه ی اولین نودل خوری

قربونت برم انقدر خوشت اومد که تقریبا هر روز ازم نودل می خوای نوش جــــــااااااااااااااان چقدر سختی کشیدم ، از اول این خط تا آخرش شیرینی و تلخی های زندگی را چشیدم و شیرین ترین لحظه ی آن بدجور به دلم نشست ، تو آمدی و همه تلخی ها از یادم رفت همه احساساتم بوی عطر تو را میدهد ، وقتی صدای قلبت را میشنوم ،   قلبت به من نفس میدهد   در اوج تو را خواستن ، بی نیاز از همه کس و نیاز دارم به کسی که همه کس من است در شور و شوق عشقم و در خیال کسی که بی خیالش نمیشوم در حال و هوای زندگی ام و در دنیایی که تو همه زندگی منی… و آخرین خط و هزاران نقطه چین برای رسیدن به آغازها .. ....
1 آبان 1392