💕 بــــاران طلا, دخترکـــم 💕

شهریور که می شود  تمام "من " "تو " می شود  ماه آمدنت را دوست دارم بارانم   ...

بهار که تمام میشود دلم هوای بهار می‌کند از آخرین نقطه ی بهار  بهار را نقطه چین می کنم ... یک شاخه مریم یک شاخه شب بو  بهاری تر از هر بهاریست  امروز... ...

دو هفته ایست با بارانک راهی باشگاه هستیم رفتیم که دختر جان تخلیه انرژی بشود نه حرفه ای کار کند اما انصافا بسیار مصمم و با انرژی ظاهر شد تقریبا ۹۰ درصدحرکات را درست و بی اشتباه انجام میداد البته برای من که مادرش هستم قابل باور نبود غافلگیر شدم لازم به ذکر است به محض دور دیدن چشم خاله ژاله ی عزیز مربی گرامی ،باران خانم روی ترامبولین مشغول ورجه ورجه بود ...

سلام علاقه جان سلام علاقه ی همیشه هر روز و هنوز حال این روز های بهاریت چگونه است؟ حال این روزهای همیشه بارانی شب های خیالات بی چتر؟ حال من همیشه با تو خوب است علاقه ی خوبم بخند علاقه ی مهربانم آخر بهار به شوق لبخند تو بهار می شود شب به شب بو بوسه می زند _می شکفد ماه روشن می شود و جاذبه اش مرا به دور تو می چرخاند یا ناز چشم های توست که همهمه ی کندوی عسل شیرین می شود خوبم لبخندم هوای همیشه ی عاشقی ام در این 33 ماه تو زیباتر شده ای یا من عاشقتر؟ همیشه به اسم صدایم کن یک عمر برایت میمیرم دخترکم   ...

بچه که بودم... آری بچه که بودم؛ پدر سمبل و صاحب  عجیب و غریب ترین ذائقه ی دنیا بود وقتی به خوشمزه ترین خوراکی هایی که تهیه شده بود علاقه ای نشان نمی داد؛ اما نه امروز،که به علت آن پی برده ام؛ آری امروز پدر برایم سمبل ایثار و مهربانیست؛ پدری که حتی اجازه نداد  تا به دلیل آنهمه بی میلی هایش پی ببرم پدرم روزت مبارک   الهی قربون خنده های قشنگت برم بابای گلم،بی نهایت دوستت دارم ...